متن روضه پیامبر (ص)

آقای حسین سیب سرخی

مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت

چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت

چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم

پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم

ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو

از غریبانه ترین لحظه ی تشییع بگو

او غریبانه ترین لحظه ی رفتن دارد

روضه ی رفتن او گفتن و گفتن دارد

اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد

رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد

شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد

یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد

یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت

یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت

آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد

شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد

بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد

وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد

در عزای پدرش بود که سیلی را خورد

سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد
روضه شهادت پیامبر و امام حسن مجتبی صلوات الله علیهم اجمعین_حاج حسین سیب سرخی

تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند

تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند

دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در

درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در

 ای عزیزِ تا سحر بیدار بس کن

کشتی مرا از گریه ی بسیار بس کن

رویت ندارد طاقت این اشک ها را

طاقت ندارد این همه آزار بس کن

باید ببینی روزهای بعد از این را

باید بمانی با غمی دشوار بس کن

باید بگویم روضه های بعد خود را

باید بسوزی بعد از این دیدار بس کن

ای کاش بعد از من کسی جایت بگوید

با آتش و با هیزم و دیوار بس کن

ای کاش میگفتند خانوم بچه دارد

ای کاش میگفتند با مسمار بس کن

در کوچه می افتی کسی غیر از حسن نیست

باگریه میگوید در انظار بس کن

در کوچه می افتی و میگویم به قنفذ

افتاد دست مادرم از کار بس کن

دست مغیره بشکند حالا که افتاد

از چادر او پای خود بردار بس کن

بگذار یک جمله هم از گودال گویم

خون گریه ات را کربلا بگذار بس کن

وقت هزارونهصدوپنجاه زخم است

ای نیزه ی خونبار این اصرار بس کن

این ناله های دشمنت پیش حرامی

با شمر میگوید نزن، نشمار بس کن

مقتل نوشت روی تنش پا گذاشتند...

*منم اینطور رهات نمیکنم...میخوام روضه ی امام حسن بخونم...*

از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکست

تنهاترین سردار بی لشگر شکسته

سجاده اش بر غربتِ او گریه کرده

پایِ غریبی اش دلِ منبر شکسته

بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش

او دستگیری می کند از هر شکسته

تا زهر را نوشید فرمود:آه مادر

راحت شد این آئینه یِ یکسر شکسته

بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست

اما غرورم را کسی دیگر شکسته

یک کوچه ی باریك و دو دیوارِ سنگی

یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته

فهمید فرزند بزرگم، ناسزا گفت

می خواست من باشم ولیکن سر شکسته

گفتم که با رویم بگیرم ضربه اش را

رفتم نبینم حرمتِ مادر شکسته

اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را

من میزدم بال و پَر و او پر شکسته

از رویِ چادر پایِ خود را برنمیداشت

پایی که قبل از این جسارت،در شکسته

در زیر پاها گوشواره خوردتر شد

خندید وقتی دید نیلوفر شکسته

خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت

فهمیدم از دیوارِ کوچه،سر شکسته

لایوم کَ یومَک  حسینم گریه کم کن

تنها نه من،از گریه ات خواهر شکسته

می بینمت با مادرم بر شیبِ گودال

در لا به لایِ نیزه و خنجر شکسته

ای کاش می شد تا نبینم ساربان هم

انگشت را دنبال انگشتر شکسته

"شاعر هر سه شعر:حسن لطفی"

*گفت:بدجور زد تو گوش مادرم؛خوردیم رو زمین؛تا چشامو باز کردم دیدم مادرم خورده رو زمین،رو خاکا دنبال یه چیزی میگرده؛حسنم...حسنم...چشاش نمیبینه...عجب دستی داشت نامرد...چی شده مادر؟حسنم! ببینم گوشواره هامو ندیدی؟آی مادرم...آی مادرم...

******************************************


روضه شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و امام حسن مجتبی علیه السلام_حاج میثم مطیعی

ای بهشت مدینه شهر رسول

باغ سر سبز لاله های بتول

تو بهشتی ولی بهارت کو

ای قرار همه قرارت کو

شِکوه بر درگه خدا داری

ناله وامحمّدا داری

*رسول خدا خیلی در بین ما غریبه...*

شهر احمد، کجاست احمدِ تو

از چه خاموش شد محمّد تو

ای جهانِ وجود، هستت رفت

خاتم الانبیا زدستت رفت

گرد غم بر فلک نشست، نشست

پشت شیر خدا شکست، شکست

گرد غربت مدینه را به سر است

از مدینه،علی غریب تر است

او که بار بلای امّت برد

او که پا بر نجات خلق فشرد

*پیغمبر چقدر برای ما زحمت کشید...*

جگرش را زطعنه چنگ زدند

به جبینش زکینه سنگ زدند

*یه روزیم به پیشانی پسرش سنگ زدند...*

بارها امّت ستم گستر

بر سرش ریختند خاکستر

بر قدم هاش خار افشاندند

کاذبش گفته ساحرش خواندند

چون پدر با عدو تکلّم کرد

با لب غرق خون تبسّم کرد

بارها جان خویش داد زدست

تا که گردد بشر خدای پرست

وقت رفتن نخواست از امّت

اجر، الاّ مودّت عترت

* "قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی..."

آقا خوب حقت رو ادا کردن...امشب برای پیغمبر گریه کن؛روز قیامت جلو حضرت زهرا شرمنده نشیما!

بگیم دورامون رو زدیم همه جا رفتیم برای پیغمبری که اینقدر برای ما زحمت کشید هیچ کاری نکردیم.

بعد عمری خون دل حقت ادا شد یا محمد

آیه های کوثرت از هم جدا شد...

چطور حقش رو ادا کردند؟ابن سعد در طبقات الکبری نوشته:راوی میگه ابن عباس رو دیدم گریه میکرد؛گفتم چرا گریه میکنی؟خودم بودم پیغمبر فرمود:"ایتونی بالکتف و الدوات"بیاید براتون وصیت کنم"اَکتُب لکم کتابا لا تضلوا بعدی"بعداز من گمراه نمیشید؛چی گفتن؟"انما یهجر رسول الله"

ان الرجل لیهجر جز کفر محض نیست

این جنگ با کتاب خدای پیمبر است

"و ما ینطق عن الهوی؛ان هو الا وحی یوحی"

گفتند پیغمبر داره هذیون میگه.

آن کس که داد نسبت هذیان به مصطفی

از کینه اش به صورت زهرا نشانه بود

با آن همه سفارش پیغمبر خدا

پاداش دوستی علی تازیانه است

یارب مغیره مادر ما را چگونه زد؟!

کز جای تازیانه ی او خون روانه بود

در مجلس معاویه ی ملعون امام حسن بود،دونه دونه اینا رو مورد خطاب قرار داد؛رو کرد به مغیره بن شعبه

فرمود:"اما انت یا مغیرة بن شعبه انت ضربتَ فاطمةَ"تو مگر فاطمه رو نزدی"حتی اَدمَیتَها"تا اینکه بدنش خون آلود شد...*

روح پاکش زتن چو گشت رها

باز گردید دست توطئه ها

بود روی زمین جنازه ی او

که شکستند عهد تازه ی او

منکر آیه ی شریفه ی شدند

بانی فتنه ی سقیفه شدند

از جحیم سقیفه خصم شریر

آتش افروخت در بهشت غدیر

چیره شد دست ظلم بر مظلوم

غصب شد حق چهاره معصوم

تا به جای صمد صنم شد نصب

گشت حق کتاب و عترت غصب

گر چه در نظم، قدرتم دادند

چه کنم حکم وحدتم دادند

ورنه پیوسته می زدم فریاد

که کجا فاطمه زپا افتاد

روز غصب خلافت علوی

گشت پامال، حرمت نبوی

در سقیفه ستم به مولا رفت

آتش از بیت وحی بالا رفت

شعله افروختند بر در وحی

آیه ای شد جدا زکوثر وحی

زخم شمشیر بر سر حیدر

گشت اجر رسالت دیگر

حمله بر حجّت خدا کردند

فرق او را زهم دو تا کردند

*دو سه جمله هم بریم در خونه ی امام حسن...*

بعد قتل علی امام حسن

گشت همچون پدر غریب وطن

ریخت یک آسمان بلا به سرش

خون شد از غیر و آشنا جگرش

زهر کین زد شراره بر دل او

عاقبت جعده گشت قاتل او

آسمان بس که خون به جامش ریخت

جگرش خون شد و ز کامش ریخت

روز تشییع، در برِ یاران

پیکرش شد زتیر، گلباران

*بدن مطهرش رو سوراخ سوراخ کردند...*

بارش تیر و جسم یار کجا؟

یاس زهرا و نیش خار کجا

آل هاشم اگر چه خون جگرید

این خبر را به خواهرش نبرید

سوز زخم درون بس است بر او

دیدن طشت خون بس است بر او

یوسف فاطمه،حسین عزیز

اینقدر اشک از دو دیده نریز

مجتبی هم به غربت تو گریست

هیچ روزی بسان روز تو نیست

در حسن زخمِ چند چوبه ی تیر

در تو زخم هزاراها شمشیر

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار

******

کربلا سنگ بر جبینت خورد

تیر بر حلق نازنینت خورد

*امشب مادرت عزاداره

دختر بدرالدجی امشب سه جا دارد...*

"السلام علیک یا اباعبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخرالعهد منی لزیارتکم.السلام علی الحسین،وعلی علی بن الحسین،و علی اولادالحسین،و علی اصحاب الحسین"

**************************************

روضه رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم_حاج میثم مطیعی

 دوسه جمله روضه ی پیغمبر رو از زبان امیرالمومنین بخونم.در نهج البلاغه سیدرضی روایت کرده:

وَ مِنْ كَلامٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ "قالَهُ وَ هُوَ یَلِى غَسْلَ رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ- وَ تَجْهِیزَهُ"

اون موقعی که مردم،سقیفه سرشون گرم بود امیرالمومنین رسول خدا رو غسل میداد؛با رسول خدا حرف میزد؛ : "بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى یا رَسُولَ اللَّهِ" پدر و مادرم به فدات؛ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْأَنْباءِ وَ أَخْبارِ السَّماءِ"یا رسول الله با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد،با رحلت تو رشته ی پیامبری قطع شد؛فرود آمدن وحی قطع شد؛اخبار آسمانی گسسته شد؛ "وَ لَوْلا أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ" اگه نبود که من علی  رو دعوت به صبر کرده بودی" وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ ‏"

اگه به من نمیفرمودی علی جان بی تابی نکن؛اونقدر اشک میریختم تا اشکام تمام بشه...

*امام زمان هم فرمود:یا جداه! اونقدر برات گریه میکنم اگه اشک چشمم تمام بشه"لابکین بدل الدموع دما"به جای اشک خون گریه میکنم*بعد امیرالمومنین فرمود یا رسول الله! "بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى"

*ماهم این جمله رو به رسول الله بگیم.بابی انت و امی؛پدرو مادرم به فدات؛جوونیم به فدات؛چقدر برای ما زحمت کشیدی؛چقدر بین ما مسلمونا غریبی...*"اذْكُرْنا عِنْدَ رَبِّكَ "ما رو در پیشگاه پروردگارت یاد کن"وَ اجْعَلْنا مِنْ بالِكَ"ما رو فراموش نکن.

*یا رسول الله یا محمدبن عبدالله صلی الله علیک و علی روحک و بدنک*

*******************************************
رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم -حجت الاسلام والمسلمین سیدحسین مومنی

دیدند در خونه رو میزنند.مادر ما زهرا رفت در خونه رو باز کنه.دیدند یه عربیه میخواد پیغمبرو ببینه.غربت عجییبی الان خونه ی پیغمبرو گرفته.از خانوما الان انتظار بیشتری داریم،چرا؟چون تنها بازمونده از پیغمبرخدا و عزادار حقیقی حضرت زهراست دیگه و شما باید برید کنار ایشون و به فاطمه دلداری بدید؛داغ پدر برای فاطمه خیلی سنگینه.زهرای مرضیه رفت درو باز کرد،عربیم میخوام رسول خدا رو ببینم.پدرم الان حالش خوب نیست برو بعدا بیا.رفت دوباره اومد همون جوابو شنید.دفعه سوم رسول خدا گفت دخترم کیه در میزنه؟بابا عربیه تقاضای دیدار شما رو داره.فرمود دخترم در رو باز کن.اون عرب نیست؛برادرم عزراییله،به احترام تو که در خانه ای در میزنه؛اولین و آخرین خانه ایه که در میزنه وارد بشه؛آی نامرد مردم مدینه...

اومد کنار بستر رسول خدا؛یا رسول الله اجازه ی قبض روح میدید؟بذار جبرییل بیاد؛جبرییل چرا دیر آمدی؟تنهام گذاشتی؟داشتیم بهشت رو برای شما آذین میبستیم.جبرییل برام خبر آوردی که راضیم کنه؟خبری آورد؛حضرت فرمود راضی نیستم بازم برو خبر بیار.چندبار جبرییل رفت و آمد تا آخر خبر آورد ای پیغمبر! حقت سلام میرساند و میگوید روز قیامت از گنهکارای امت اونقدر به تو ببخشیم که خودت راضی بشی.فرمود:حالا راضیم.شروع کرد قبض روح کردن پیغمبرخدا.اینو یکی از علما حضرت حجت الاسلام والمسلمین آل طه میفرمودند که از بزرگان خطابه هستند.شروع کرد قبض روح کردن پیغمبرخدا فرمود دست نگه دار! تو همه رو اینطوری قبض روح میخوای بکنی؟یارسول الله سبک قبض روح من اینطوره.فرمود:بیا سختی جون دادن امت من رو همه رو جمع کن همه رو رو من پیغمبرشون خالی کن...امت من لحظه ی مردن ضجر نکشن.فاطمه خیلی بی قراره،فرمود:دخترم بیا.یه چیزی کنار گوش زهرای مرضیه گفت دید فاطمه شروع کرد تبسم کردن.فاطمه جان باباتون چی فرمودن لحظات آخر؟بابام فرمود بین من و تو زیاد فراق حاکم نیست.اولین کسی که از اهلبیتم به من وارد میشه تویی بابا.فرمود:بگین علیم بیاد.امیرالمومنین علی علیه السلام آمدند‌.صدا زد علی جان ملائکه مقرب آمدند تا من از تو پیمان بگیرم.چی یا رسول الله؟!علی جان! منکه بمیرم این امت رو از تو برمیگردونند و به تو پشت میکنند.چی کار کنم یا رسول الله؟علی جان باید صبر کنی."صبرتُ و سلَّمتُ و رضیتُ"؛علی جان حکومتم ازت میگیرنا! علی جان باید صبر کنی"صبرتُ و سلَّمتُ و رضیتُ".علی جان فدکم ازت میگیرنا! "صبرتُ و سلَّمتُ و رضیتُ"علی جان مردم بهت فحش میدن،باید صبر کنی.کتاب عوالم جلد دوم،روایت اول.دو جلدی که مال حضرت زهراست. علی جان من که بمیرم حریم خونه ت رو از بین میبرند.چه کار کنم یا رسول الله؟باید صبر کنی.علی دو زانو نشسته برافروخته شده.یا رسول الله !! باید صبر کنی.صبرتُ.علی جان بی اجازه ی تو وارد خونت میشن،یا رسول الله!! باید صبر کنی علی جان.صبر میکنم.دو زانو نشسته.علی جان بی اجازه ی تو وارد خونت میشن جلو چشمت فاطمت رو کتک میزنن در حالیکه او بارداره...علی با صورت نزدیک زمین آمد؛برافروخته شد؛یا رسول الله!! علی جان باید صبر کنی...

حق خوردن و سیلی زدن و سینه شکستن

مزد زحمات شب و روز پدرم بود

یک بار فشار در و دیوار مرا کشت

قنفذ به خدا باعث قتل دگرم بود

همه ما برای رسول خدا فرزندیم؛"یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین"

"یا اَبَاالْقاسِمِ یا رَسُولَ اللهِ یا اِمامَ الرَّحْمَةِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ."

*****************************************

متن روضه ی رسول الله صلوات الله علیه- سید مهدی میرداماد

اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ،،بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللهُ، مَعالِمَ دِینِنا وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا.

مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست

آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست

قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب

شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست

خون گریه کن مدینه، کز این ماتم عظیم

گر آسمان خراب شود بر سرت رواست

گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم

زیرا عزای ِ قافله سالار انبیاست

*همین الان اگه مدینه بودی چه طور ناله میزدی؟تازه اگه اجازه میدادن ناله بزنی؟!*

خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود

عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست

اهل ولا به هوش که با رحلت نبی

شهر مدینه یکسره آبستن بلاست

قومی برای غصب خلافت شدند جمع

یا لَلعَجَب! وصی ِ پیمبر، علی، کجاست

*دلش رو داری بهت آدرس بدم علی كجاست؟اگه بخوای بفهمی علی كجاست باید ناله اش رو بزنید،كجاست مولا؟*

دار الولا محاصره، زهراست پشت در

دود وشراره بر فلک از بیت کبریاست

آتش زدن به خانه ی ریحانه ی رسول

پاداش رنج های شب و روز مصطفاست

*فرمود: ما اوذی نبی بمثل ما اوذیتُ،هیچ پیغمبری به اندازه ی من اذیت نشد،بیست و سه سال هرجوری خواستند اذیتش كردند، هر تهمتی خواستند بهش زدند، مگه نمیگن:كسی برات كاری میكنه،عرقش خشك نشده باید مزدش رو بدین،مردم مدینه آب غسل ِ پیغمبر خشك نشده مزدش رو دادن؛كاری كردن مادر سادات بین در و دیوار صداش بلند شد. مگه دعای ندبه نخوندی، قُل لا أَسئَلُكُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى،یه نفر بلند شه به من بگه: فِی القُربى كی هستند؟مگه غیر از بی بی ِ دو عالم  و حسنین؟مگه غیر از فاطمه و بچه های فاطمه است؟ یادتون رفت پیغمبر چقدر حسن رو بغل می كرد، چقدر حسین رو روی دوشش سوار می كرد، یادتون رفت، یادتون رفت چقدر نوه هاش رو می بوسید، آخ پیغمبر  می بوسید گریه می كرد، انگار می دید تو این آینه، هر وقت ابی عبدالله رو بغل می كرد زیر گلوش رو می بوسید ، همه ی شما اهل كنایه هستید و اهل روضه، هر وقت امام مجتبی رو بغل می كرد، لب هاش رو می بوسید ،آقا چرا؟ می فرمود:این لب ها یه روز از زهر كبود میشه، پیغمبر اجازه بدن ما از همین روزنه بریم بقیع: السلام علیك یا ابامحمد، آقاجان گداهای هر ساله اومدن،آقا جان قرار هرساله ی ماست.آقا جان شما یه غریب هستی،امام رضا هم یه غریب،اینقدر این شب ها تو حرمش شلوغ ِ، مگه اون عرب از مدینه نیومده بود،گفت:شنیدم ایرانی ها یه امام غریب دارن،برم یه سری به غریب ِ ایران بزنم،وارد حرم امام رضا شد،اول یه نگاه به در و دیوار كرد، یه نگاه به زائرها به جمعیت،به این همه چراغ،برگشت عقب گفت:آقا جان اگه غریب می خوای بیا مدینه،بیا ببین چهارتا سنگ گذاشتن*

**************************************
متن روضه ی رسول الله صلوات الله علیه-حاج محمود كریمی

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ..........

ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید‌

شمع سان ناله ز سوز جگر آغاز کنید

همه با هم به سما دست دعا باز کنید

خون فشانید ز چشم و به خدا راز کنید

مهر غم، نقش به بال و پرتان می‌گردد

مرگ دور سر پیغمبرتان می‌گردد

پیک غم از حرم خواجه اَسری آید

خبر از فاجعه محشر کبری آید

کاروان اجل از جانب صحرا آید

نگذارید در ِ خانه ی زهرا‌(س) آید

قاصد مرگ کجا، کعبه ی مقصود کجا

ملک الموت کجا، خانه معبود کجا

*عرضه داشت بابا یه جوانی دم در ایستاده در زده،فرمود:فاطمه جان اون جوانی كه دیدی از  هیچ كسی اجازه نمیگیره،بی اجازه وارد میشه،اون ملك الموت برادرم عزرائیل ِ،فقط در ِ خونه ی تو رو در زده اجازه گرفته،عزرائیل هم در می زنه می خواد بیاد خونه ی زهرا سلام علیها.*

اجل استاده هراسان به در بیت رسول

پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول

*بی بی فرمود:برو بابام حالش خوب نیست،برو*

لرزد از زمزمه او دل زهرای بتول

فاطمه سوی پدر آمده محزون و ملول

کی پدر پیک غریبی است تو را میخواند؟

کیست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند؟

گفت در پاسخ زهرا(س) پدر ای پاک سرشت

دست تقدیر برای تو غم ِ تازه نوشت

پدرت می‌رود امروز به گلزار بهشت

آسمان کوه بلا را به سر دوش تو هِشت

فلک امروز پر از ناله ی جبرائیل است

این غریبی که بود پشت در عزرائیل است

*فاطمه جان او فقط از در ِ خونه ی تو اجازه گرفته*

این نه آن است که از کس بطلبد اذن دخول

این اجل باشد و بر بردن جانهاست عجول

اذن ناکرده طلب جز به در بیت رسول

پاسداری کند از حرمت زهرای بتول

ای فدای تو و خون دل و اشک بصرت

باز کن در که شود خاک یتیمی به سرت

فاطمه (س) برد به بابا سر تسلیم فرود

در ِ کاشانه به سوی ملک الموت گشود

چون به دارالشرف وحی، اجل یافت ورود

به ادب روی به پیغمبر اسلام(ص) نمود

کی تنت جان جهان گر دهی اذنم ز کرم

آمدم روح تو در جنت اعلا ببرم

گفت ای دوست کمی صبر و تحمل باید

که مرا پیک خدا حضرت جبریل آید

رنگ اندوه ز آیینه ی دل بزداید

عقده از سینه ی پر غصه من بگشاید

جبرئیل آمد و گفت ای به فدایت گردم

باغ جنت را از بهر تو زینت کردم

گفت ای پیک خدا حامل فیض و رحمت 

سخنی گو که ز قلبم بربائی محنت

غم من نیست غم حور و قصور و جنت

چه کند روز جزا خالق من با امت

گفت جبریل که فرموده چنین معبودت

آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت

ای بدوشت غم امت همه دم در همه حال

برده بر شانه خود کوه غم و درد و ملال

امت اجر تو عطا کرد به قرآن و به آل

حُرمَتِ هر دو کنار حَرَمَت شد پامال

*این همه به فكر امت بود وقتی رفتی،از خجالت تو در اومدند*

کرده غصب فدک و حق علی (ع) را بردند

پهلوی فاطمه‌ات (س) را ز لگد آزردند

بر لب خلق هنوز از غم تو زمزمه بود

شعله ها در جگر و اشک به چشم همه بود

شهر از فتنه ایام پر از واهمه بود

اولین اجر رسالت زدن فاطمه(س) بود

*فرمود:علی جان، بیا عزیزم،كنار من بنشین، لب های پیغمبر تكان می خورد،امیرالمؤمنین گوش مبارك رو آوردند كنار ِ لب های رسول خدا،خانه آرام،رسول خدا آرام آرام حرف می زد، علی شونه هاش تكون می خوردند، زیر لب علی فرمود:چشم. شاید فرموده باشند:علی جان حق تو رو می برند باید صبر كنی، علی گفته:چشم. اشك جاری شد،یه چند لحظه ای رسول خدا صحبت كرد با علی،علی غم فراق پیغمبر، اینكه فاطمه می خواد یتیم بشه،غم بچه هاش، غم این امت،دل ِ تنگ ِخودش،همین جور گریه می كرد؛حالا این بارها می خواد بیاد رو دوش علی،علی لنگر ِ زمین و آسمان ِ، هی میگه:چشم،ولی خوب دلش به درد میآْد؛ گوش كرد و گوش كرد وگوش كرد،صدای پیغمبر آرام آرام، یه صدای زمزمه  داشت می اومد فاطمه داشت نگاه می كرد، دوباره علی فرمود:چشم،سر امیرالمؤمنین پایین ِ، اصلاً بالا رو نگاه نمی كرد، شاید رسول خدا فرموده باشن، علی جان درب خانه ات رو آتش می زنند، دوباره شروع كرد پیغمبر حرف زدن، اما این دفعه آروم آروم رنگ صورت ِ مولا تغییر كرد، برافروخته شد، صورت در هم رفت، رگ ِ غضب شیر خدا متورم شد، دستاش رو فشار می داد، سر بالا آورد به فاطمه اش نگاه كرد،گفت:چشم،چشم.شاید پیغمبر گفته باشن:علی جان فاطمه ات رو میزنند، هی نگاه به فاطمه می كرد، هی میگفت:چشم، شاید داره روضه می خونه برای علی، محسنتم می كشند.*

شهر از فتنه ایام پر از واهمه بود

اولین اجر رسالت زدن فاطمه(س) بود

گشت از حق‌کشی امت بیدادگرت

کشتن محسن مظلوم تو  اجر دگرت

*خوب از خجالت پیغمبر در اومدند، خوب اِلا المودة فی القربی رو رعایت كردند.*

با سر انگشت خزان سخت ورق برگردید

غنچه و لاله ی خونین تو پرپر گردید

سومین اجر تو زخم سرحیدر گردید

به حسن از همه کس ظلم فزون‌تر گردید

بعد از آن زهر که بر نور دو عینت دادند

اجرها بود که امت به حسینت دادند

گرگ ها بر بدن یوسف تو چنگ زدند

بر رخ چرخ ز خون دل او رنگ زدند

دست بگشوده به پیشانی او سنگ زدند

تهمت کفر به آل تو به نیرنگ زدند

زین مصیبت همه دم سینه میثم سوزد

بلکه تا حشر دل آدم و عالم سوز

شاعر:حاج غلامرضا سازگار

رسم ِ هر كی می خواد از دنیا بره،حتی دكمه های پیراهنش رو هم باز كنید،از چند جهت می خوام وارد روضه بشم،محتضر اون لحظات آخر عمرش میگن:حتی یه كاه هم رو سینه اش نباشه، عمر در نگاه محتضر طولانیه، در نگاه ما میگن:دیدی به چشم به هم زدن از دنیا رفت،علی علیه السلام فرمود:اگه قرار باشه كسی از دنیا بره علی رو ببینه، اون یه لحظه براش زیاده،طولانی است. همه حسرت خواهند خورد لحظه ی آخر عمرشون كه ما علی رو نشناختیم، علی اینه و ما دنبال یه چیز دیگه رفتیم، علی اینه و ما جدی نگرفتیم،فقط گفتیم:علی،اما بدا به حال اونایی كه میگن:علی اینه و ما باهاش دشمنی كردیم، اون نانجیبا كه در خونه ی علی رو آتیش زدن هم میگن،علی این بود و ما نشناختیم. لحظه ی آخر عمر طولانیه برای محتضر، رسول خدا احترامش برای همه ی عالم واجب ِ،اما وقتی می خواد از دنیا بره، باید رعایت بشه،سینه ی پیغمبر ِ، اینقدر مهم ِ، ابی عبدالله همین كه شش ماهه تیر خورد،قنداقه رو پاره كرد،بچه دست و پا بزنه،راحت جون بده، لحظه های آخر عمر پیغمبر،حسن رو می گیرند،حسین میره،او رو میگیرند،زینب میره، حسنین خودشون رو روی سینه ی رسول خدا انداختند امام حسن صورت به صورت پیغمبر گذاشت،ابی عبدالله روی سینه ی پیغمبر، علی اومد اینها رو برداره با نوازش، لحظه های آخر پیغمبر با آرامش جان بده، تا اومد بچه ها رو برداره پیغمبر فرمود: رهاشون كن علی، حسین باید رو سینه ام باشه،اصلاً امشب بحث ِ فشار ِ روی قفس سینه است، حسنم باشه، اینها باشن من راحت جان میدم،نگذاشت رسول خدا بچه هارو برداره،هفتاد  و پنج روز یا نود و پنج روز به یكی از این روایات،شب بود همین دوتا بچه دوباره روی سینه ی مادر افتادند، مادر بین كفن، علی بر نداشت بچه هارو،یه مرتبه یه هاتفی صدا زد:علی چه كار داری میكنی؟بچه هارو بردار،عرش به هم ریخته از ناله، بچه هارو از روی سینه ی مادر بردار،عالم داره از مدار خارج میشه، علی یتیم های فاطمه رو با احترام برداشت،حسین یتیم های امام حسن رو با احترام برداشت، یه جا سراغ دارم بچه رو بدن پاره پاره و بی سر ِ بابا افتاد،هزار و نهصد و پنجاه زخم،با تازیانه بلندش كردند.یا ابتا اُنظر الی عمتی المضروبه. برگردیم مدینه،ماه صفر داره تموم میشه هر چی جون داری مایه بذار، هر جوری می تونی ناله بزن، بچه ها رو از روی سینه ی پیغمبر برداشت،رسول خدا نگذاشت، گفت:اینها باشن من راحت جان میدم، این سنگینی ِ حسین و حسنم لازمه،باید روی سینه ی من باشن، این یه سنگینی بود رو سینه ی رسول خدا، من عبارت از مقتل بخونم:خانم زینب اومد از بالای گودال: وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ،حسین.... ای خدا فرج امام زمان ما را برسان،هر كسی هر دردی داره،حاجتی داره،حاجت روا فرما

****************************************
متن روضه پیامبر اكرم صلوات الله علیه- حجت الاسلام دكتر رفیعی

روز شنبه است و متعلق به رسول اكرم؛پیامبر رحمت و پیامبر رفق و مدارا. این همه كه مردم مكه او را آزار دادند اما همین كه مكه را فتح كرد صدا زد:اَلْیَوْم یَوْمَ الْمَرْحَمَة.1 امروز روز مرحمه است. همه را بخشید.پیامبر بارها فرمودند:اللُّهُمَّ اهِد قومِی فَاِنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ2 خدایا این ها را هدایت كن همانا بعضی از این قوم نمی دانند؛اللّهُم اغْفِر لِاُمَّتِی3.به او گفتند:یا رسول الله، نوح نفرین كرد،آب آمد.قوم عاد،باد آنها را گرفت.قوم دیگری قحطی آنها را گرفت.شما هم نفرین كنید،شما بیش از پیغمبر های دیگر اذیت و آزار شدید؛ ما أوذِیَ نَبِیٌ مثلَ ما اُذیتُ.4 هیچ پیغمبری مثل پیغمبر ما اذیت نشد.فرمود:نه،من نفرین نمی كنم. خداوند در قرآن می فرماید:تا وقتی دو چیز در بین مردم است عذاب نمی آید:1-شخص تو(پیامبر اكرم صلوات الله علیه و آله و سلم)،تا شما در میان مردم هستی عذاب نمی آید؛2-استغفار،تا استغفار در بین مردم است عذاب عام برای مسلمانان نمی آید.

امروز روز شنبه و متعلق به پیغمبر است. در مفاتیح هم دعایی داردكه مخصوص شنبه است،می گوید:پیغمبر را اینگونه زیارت كنید،درآن زیارت می خوانیم كه اگر مردم پیش تو استغفار كنند،و تو از خداوند برای آنان طلب مغفرت كنی،خدا می پذیرد.یارسول الله،زمان حیات نبودیم كه خدمت شما بیاییم،امروز كه روز شنبه و متعلق به شماست،متوسل به شما می شویم، و از شما می خواهیم كه واسطه بشوی كه خداوند گناهان ما را ببخشد و بیامرزد. این مطلب در فرازی از همین زیارت روز شنبه نیز آمده است. دل ها را روانه كنیم مدینه، نمی دانم مشرف شده اید یا نه؟گنبد خضرای نبوی و در كنارش آن قبرستان خاموش بقیع.

السلام علیك یا رسول الله،السلام علیك یا نبی الله،السلام علیك یا رحمة الله الواسعه و یا باب نجاة الاُمة. رحلت پیامبر گرامی اسلام همان گونه كه امیر المؤمنین فرمود:اعظم مصائب است. یا رسول الله،در حال جان دادن شما حسن و حسین آمدند و خودشان را روی بدن شما انداختند، در نقل دارد پیغمبر دست هایش را باز كرد،یك دست امام حسن و یك دست امام حسین آن ها رابه سینه فشرد. امیرالمؤمنین آمد حسن و حسین را بردارد،پیامبر تب داشت،حالش مساعد نبود،چشمانش را باز كرد و فرمود: نه علی جان، بگذار حسنم روی سینه ام باشد؛ بگذار حسینم روی سینه ام باشد؛بگذار آنها را ببویم؛بگذار آنها را ببوسم. علی جان، اینها بوی بهشت می دهند. اَتَزَوَّدُ مِنْهُما.5 بگذار از آنها توشه بچینم. یا رسول الله حاضر نشدی حسن و حسین را از روی سینه ات بردارند و روی زمین بگذارند،اما نبودی ببینی كه كنار قبرت تیرها بر بدن امام حسن....! یا رسول الله،آنقدر حسین را دوست داشتی كه اگر صحبت می كردی و صدای گریه ی حسین را می شنیدی،صحبتت را قطع می كردی. اگر نماز می خواندی و صدای گریه اش را می شنیدی،صحبتت را قطع می كردی.  اگر نماز می خواندی وصدای گریه اش را می شنیدی، نماز را سریع تمام می كردی. اگر می آمد و روی پشت مباركت می نشست،آنقدر سجده را طولانی می كردی تا حسین پایین بیاید. یا رسل الله،كربلا نبودی ببینی؛ یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثری، حسینت روی نیزه شكسته؛یه عده با شمشیر،یه عده با سنگ،یه عده هم با نیزه....!

1-شرح نهج البلاغه،ج17،ص272

2- بحارالانوار،ج11،ص298

3- بحارالانوار،ج31،ص208

4- بحارالنوار،ج39،ص55

5- بحارالانوارج22،ص50؛كشف الغمه،ج1،ص409

   



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص)
[ 8 / 9 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]